مريم بانوي پاكدامن و انسان نمونهاي است كه آيات بسياري از قرآن در شأن او نازل شده و به بيان داستان او ميپردازد. خداوند اين بانو را به عنوان الگو و نمونه انسان معرفي كرده است؛ از اينرو لازم است در زندگاني اين زن بزرگ و انسان نمونه به كنكاش بنشينيم و از سيره و روش او درس بگيريم و نامش و يادش را گرامي بداريم.
حَنّه ـ همسر عمران بنماثان ـ از درد زايمان به خود ميپيچد اما در خيالش منتظر پسرك زيبايي است كه خداوند به او عطا خواهد كرد. لحظاتي است كه لذت فرزنددار شدن چنان ذائقهاش را شيرين كرده كه تمام تلخي درد زايمان را از ياد او برده است. او در خاطرات شيرين خود غوطهور گشته و گذشته را مرور ميكند. سالها پيش را به ياد ميآورد كه با همسرش در حسرت فرزنددارشدن ميسوختند و كاشانه آنان سوت و كور بود. آرزوي شنيدن گريههاي كودكانه و نگاههاي شيرين، جذاب و معصومانه فرزند را بر دل داشتند و بر اين حال دوران جواني را پشت سر گذاشته و به پيري رسيده بودند و اميدشان براي فرزنددار شدن روز به روز كمفروغتر ميگشت. در ايام پيري، گاه عصري در فضاي باز منزل نشسته و درختان ومناظر روبهرو را تماشا ميكرد. پرندهاي از دوردستها بالزنان آمد و بر لبه لانهاي بر فراز يكي از درختان نشست. جوجههاي گرسنه جيك جيككنان، دهان خود را به سوي مادر گشودند و پرنده با مهرباني خاص مادري، غذايي را كه تهيه كرده بود به دهان آنها ميگذاشت. اين منظره بديع دوباره شوق مادر شدن را در ضمير حنه شعلهور ساخت و دست او را به دعا بلند كرد و خاضعانه از خداوند فرزند طلبيد.1
خداوند دعاي خالصانه او را اجابت كرد و به عمران خبر داد كه او را فرزند پسري عنايت خواهد كرد. حنه به ياد آورد كه بعد از آن تضرع خالصانه و دعاي عاجزانه، همسرش شاد و خندان به منزل آمد و در حالي كه از شدت خوشحالي در پوست نميگنجيد و اشك شوق بر گونههايش جاري بود، همسر را از بشارت خداوند خبر داد و او را به تولد پسري با بركت اميدوار ساخت.
باور كردن اين بشارت بر حنه سنگين است ولي اميدوار به فضل خدا و معتقد به صداقت همسرش، دل بر اين بشارت ميبندد و آن را اجابت دعاي خالصانه و خاضعانهاش ميشمرد و منتظر احساس حمل ميگردد. ديري نميگذرد كه حنه سنگيني حمل را در وجود خود احساس ميكند و به شكرانه برآورده شدن حاجتش، از حقوق مادري بر فرزند چشم ميپوشد و نذر ميكند كه فرزندش را براي عبادت خدا آزاد كرده و وقف خدمت به بيتالمقدس گرداند:
«رَبُّ اِنّي نَذَرْتُ لَكَ ما في بَطني مُحَرَّرا فَتَقَبَّلْ مِنّي اِنَّكَ اَنْتَ السَّميعُ الْعَليمُ»2
خدايا نذر كردم فرزندي را كه در شكم دارم براي عبادت و بندگي تو و خدمت در عبادتگاه تو آزاد باشد، خدايا اين نذر را از من بپذير كه تو شنواي دعا و عالم به ضمير بندگانت هستي.
مرور گذشته براي حنه روحافزا، شيرين و خاطرهانگيز بود ولي ناگاه غمي جانكاه بر چهره او سايه افكند. غم اينكه فرزندش يتيم متولد ميشود و شوهر عزيزش عمران، دار فاني را وداع گفته قبل از آنكه چهره نوراني، زيبا و ملكوتي پسرش را ببيند. به ياد ميآورد شوق بيحد همسرش را از بشارتي كه به او داده شده بود و انتظار سنگيني او را براي رسيدن زمان وضع حمل، تا موعودش را در آغوش بفشرد و گونههاي شيرينش را بمكد؛ ولي دست اجل به او مهلت نداده و طومار زندگياش را در هم پيچيده بود.
* مريم خردسال در معبد سليمان(ع)، به سرپرستي زكرياي پيامبر، بزرگ ميشد و به عالمان و عابدان معبد خدمت ميكرد تا به سن بلوغ رسيد.
او كه مظهر عفت و حيا بود، با پا نهادن به دوران بلوغ از مردان معبد حجاب گرفت تا هم رعايت كامل حيا و عفاف را كرده باشد و هم در خلوت و تنهايي و بريده از مردم، قلبش براي عبادت فارغتر گردد.
* عشق مريم به عبادت و راز و نياز چنان بود كه از همه عابدان و زاهدان گوي سبقت ربود.
او غرق در راز و نياز با خداي خويش، از همه چيز بريده بود و جز بندگي و عبادت سوداي ديگري نداشت.
اين خاطرات تلخ و شيرين از ذهن او ميگذشت و براي لحظاتي درد زايمان را از يادش برده بود ولي ناگاه دوباره درد اوج گرفت و او را به خود آورد. فرزند موعود به دنيا آمد و كام حنه از لذت مادر شدن شيرين گشت. ماما با شوق تمام فرزند را در آغوش مادر جاي داد ولي او با اولين نگاه يكهاي خورد زيرا با توجه به وعده همسرش منتظر پسر بود و حالا ميبيند كه فرزندش دختر ميباشد از اينرو با حسرت به درگاه خدا عرض كرد:
«رَبِّ اِنّي وَضَعْتُها اُنْثي»1
پروردگارا، دختر به دنيا آوردم!
آري، فرزند دختر است و خداوند بهتر از هر كس از دختر بودن نوزاد آگاه است و براي ارادهاي كه خدا دارد، دختر شايسته است و هيچ گاه در اين مورد پسر به پاي دختر نميرسد. خداوند ميخواهد آيتي بينظير ارايه دهد و اگر اين فرزند پسر باشد، نميتواند تحققبخش اراده خدا گردد چون در آن صورت حداكثر مانند عيسي خواهد شد كه در گهواره سخن گويد، بيماران لاعلاج و كوران مادرزاد را شفا دهد، از پنهانيهاي مردم خبر دهد، مردگان را به اذن خدا زنده كند و ... و اين معجزات يا مانند آنها از ديگر پيامبران نيز صادر شده است ولي خداوند ميخواهد در اينجا معجزهاي بينظير ارايه دهد و براي تحقق اين معجزه، نوزاد بايد دختر باشد:
«اَللّهُ اَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالاُنْثي»2
خداوند به نوزاد داناتر است و پسر (در اين مورد) به مانند دختر نيست.3
گرچه نوزاد دختر بود ولي حنه در عمل به نذر خود، او را «مريم» ناميد؛ يعني خدايا * زكريا محرابي مرتفع در قسمت شرقي معبد بيتالمقدس براي مريم ساخته و فقط خودش حق دارد بر خلوت مريم وارد شود ولي مدتي است كه هر گاه بر مريم وارد ميشود رزق و روزي ناياب و غير متعارفي نزد او مييابد.
در تابستان ميوه زمستان و در زمستان ميوه تابستان را؛ ميخواهم آن چنان كه نذر كردهام اين فرزند عابده تو و خادمه معبد تو باشد و در همان لحظه اول تولد، مؤمنانه و موحدانه عرض كرد:
«اِنّي سَمَّيْتُها مَرْيَمَ و اِنّي اُعيذُها بِكَ وَ ذُرِيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ»1
او را مريم ناميدم و او و فرزندانش را از شيطان رانده شده، به تو سپردم.
در معبد سليمان ـ بيتالمقدس ـ غوغايي است. همسر عمران بنماثان نوزادش را در پارچهاي پيچيده و در آغوش دارد. او به معبد آمده تا ماهپارهاش را به يكي از بزرگان يهود و عالمان ديني بسپرد كه كفالت كند، پرورش دهد و شايسته عبوديت خدا و خدمت معبد گرداند. از آنجا كه اين نوزاد فرزند پيامبر، پيشوا و بزرگ يهود است و خاندان ماثان و فرزندان او از قديمالايام به بزرگي، سيادت، پاكي و شرافت شهره بودهاند، هر كدام از بزرگان، عالمان يهود و كاتبان تورات، مشتاق به دست آوردن افتخار كفالت مريم است و هيچ كدام حاضر نيستند از اين افتخار چشم بپوشند حتي با زكريا، پيامبر خدا و شوهرخاله مريم كه از همه آنان براي پذيرش اين مهم شايستهتر و نسبت به كفالت مريم مستحقتر است، نيز به نزاع برخاستهاند. بالاخره همگي تسليم حكم قرعه ميشوند و براي تعيين كفيل، قلمهاي فولادين خود را درون آب مياندازند تا قلم آن كس كه مورد نظر خداست، به اراده و امر الهي بر روي آب بماند:2
«وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ اِذْ يُلْقُونَ اَقْلامَهُمْ اَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ اِذْ يَخْتَصِمُونَ»3
و تو نزد آنان نبودي آنگاه كه قلمهاي خود را انداختند (تا معلوم شود كه) كدامشان كفالت
1- آل عمران (3)، آيه 36.
2- الانبياء حياتهم و قصصهم، عبدالصاحب الحني العاملي، ص461.
3- آل عمران (3)، آيه 44.
مريم كند و نزد آنان نبودي كه در اين مورد با هم خصومت و دعوا داشتند.
حنه قبل از زايمان نذر كرده كه فرزندش از حقوق مادري آزاد و وقف عبادت و خدمت به معبد باشد و به هنگام تولد، او و ذريهاش را به خدا سپرده است و خداوند كه نذر حنه را به نيكويي پذيرفته، ميخواهد كفالت مريم را به بهترين بندهاش واگذارد تا او را به نيكوترين وجه پرورش دهد و اين چنين بود كه حق تعالي بنده برگزيدهاش زكرياي پيامبر را براي اين مهم تعيين فرمود:
«فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ اَنْبَتَها نَباتا حَسَنا وَ كَفَّلَها زَكَريّا»؛1
پروردگار حنه، نذر او را (مريم را) به نيكويي پذيرفت و پرورش نيكو داد و زكريا را كفيل و سرپرستش گرداند.
زكريا ماهپاره حنه را زير نظر مستقيم خود نگهداري ميكرد و همين كه دوران شيرخواري را در منزلش گذراند، او را با خود به معبد برد تا در كنارش باشد و لحظهاي از او غافل نگردد. مريم خردسال در معبد سليمان(ع)، به سرپرستي زكرياي پيامبر، بزرگ ميشد و به عالمان و عابدان معبد خدمت ميكرد تا به سن بلوغ رسيد. او كه مظهر عفت و حيا بود، با پا نهادن به دوران بلوغ از مردان معبد حجاب گرفت تا هم رعايت كامل حيا و عفاف را كرده باشد و هم در خلوت و تنهايي و بريده از مردم، قلبش براي عبادت فارغتر گردد و بهتر بتواند با خدايش به خلوت و راز و نياز بنشيند و زكرياي پيامبر به خواست مريم در قسمت شرقي معبد سليمان، جايگاهي مرتفع برايش ساخت تا در آن محراب، دور از چشم مردان و بيگانگان به عبادت خدا بپردازد.2
«وَاذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ اِذِ انْتَبَنَتْ مِنْ اَهْلِها مَكانا شَرْقِيا فَاتَّخَذَتْ مِنْ دوُنِهِمْ حِجابا»؛3
در اين كتاب مريم را ياد كن، آن گاه كه از خانوادهاش جدا شده در ناحيه شرقي (بيتالمقدس) قرار گرفت و ميان خود و آنان حجابي افكند.
عشق مريم به عبادت و راز و نياز چنان بود كه از همه عابدان و زاهدان گوي سبقت ربود. او غرق در راز و نياز با خداي خويش، از همه چيز بريده بود و جز بندگي و عبادت سوداي ديگري نداشت.4
خداي تعالي كه نذر حنه را پذيرفته و مريم را برگزيده و براي تحقق اراده خاص خويش، خوشهچين نموده بود، او را بتول قرار داد؛ يعني عادت زنانه را از او گرفت و از ناپاكيهاي جسمي منزه ساخت5 تا هميشه به عبادت مشغول باشد و مجبور نگردد از معبد خارج شود و خلوت راز و نيازش را بر هم زند.
مريم در محراب خويش با خدايش خلوت عبادت دارد و هيچ كس را اجازه بر هم زدن اين خلوت نيست؛ فقط زكرياست كه بر خلوت او وارد ميشود تا اگر احتياجي دارد، برآورده سازد. مريم بايد به مرتبهاي از كمال برسد كه تحقق دهنده اراده خاص خدا گردد و آيتي بينظير شود. از اينرو خداوند بنده برگزيدهاش، زكرياي پيامبر را سرپرست او قرار داده و او را در دامن زكريا پرورانده و به سن بلوغ رسانده است و از اين به بعد بايد مورد عنايت بيشتر قرار گيرد تا به خوبي هر چه تمامتر تربيت گردد؛ از اينرو است كه عنايات خاص شامل او ميگردد. غذايش پاكيزهترين غذاها يعني رزق بهشتي كه از نزد خدا نازل شده است، ميشود.
«كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقا قالَ يا مَرْيَمُ اَنّي لِكِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِاللّهِ اِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ»؛6
هر گاه زكريا در محراب عبادت بر مريم وارد ميشد نزد او روزي غير متعارفي مييافت. پس فرمود: اي مريم اين غذاها از كجا به تو ميرسد؟ مريم فرمود: اينها از نزد خداست زيرا خدا به هر كس بخواهد بدون حساب روزي ميدهد.
عشق عبادت، نماز، ركوع و سجده سراسر وجود مريم را گرفته و اين بنده را از مقام * مريم مطهر خوف دارد كه ديگران باخبر شوند و او را به محاكمه بكشند
و سخنش را باور نكنند و او را با ناپاكي و فحشا متهم سازند.
از دست مريم كاري ساخته نيست جز اينكه به خدا پناه ببرد، خود را به او بسپرد و به دفاع خداوند از خويش دل بندد.
محبي فراتر برده به مقام محبوبي رسانده است. خداوند او را از بين بندگان خود پذيرفته، برگزيده و در زمره برگزيدگاني همچون آدم، نوح، ابراهيم و ... قرار داده، همه پليديها و ناپاكيها را از او دور كرده و قلب و ضمير او را از هر غل و غش غير خدايي پاك ساخته است و ارادهاش بر اين قرار گرفته كه دوباره او را از بين برگزيدگان، انتخاب كند و آيتي خاص قرار دهد
كه غير او چنين آيتي نبوده و نخواهد بود؛ از اينرو بايد در پيمودن نردبان عبوديت همت بيشتر نشان دهد و خداوند فرشتگان را براي تأييد، تشويق و تحريص او ميفرستد تا با بشارت اصطفا و طهارت شادابش كنند و شوق و عشق او را به عبادت و بندگي شعلهورتر سازند:
«وَ اِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ اِنَّ اللّهَ
اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَاصْطَفاكِ عَلي نِساءِ الْعالَمينَ يا مَرْيَمُ اقْنُتي لِرَبِّكِ وَاسْجُدي وَارْكَعي مَعَ الرَّاكِعينَ»؛1
و آنگاه كه ملائكه گفتند: اي مريم همانا خدا تو را برگزيده و پاكيزه ساخته و بر زنان جهان برگزيده است. اي مريم در پيشگاه خدايت خضوع كن و به خاك بيفت و با ركوعكنندگان ركوع كن.
مريم از دنيا بريده و كفالت و ولايت خويش را به خدا سپرده و مستغرق در انجام وظايف بندگي است و خداوند نيز از همان ابتدا، برترين و والاترين انسان زمان را كفيل او قرار داده و حالا كه به سن بلوغ رسيده، خود به طور مستقيم ولايت او را به عهده گرفته و از نزد خويش روزي مخصوص ميدهد. زكريا محرابي مرتفع در قسمت شرقي معبد بيتالمقدس براي مريم ساخته و فقط خودش حق دارد بر خلوت مريم وارد شود و براي ورود به محراب مريم بايد از نردبان بالا رود و در بازگشت نيز در ورودي محراب را ميبندد و نردبان را برميدارد ولي مدتي است كه هر گاه بر مريم وارد ميشود رزق و روزي ناياب و غير متعارفي نزد او مييابد. در تابستان ميوه زمستان و در زمستان ميوه تابستان را؛ زكريا در ضميرش با خود زمزمه دارد:
آورنده اين ميوهها و غذاهاي ناياب كيست؟ هيچ كس كه حق ورود بر مريم را ندارد و هر گاه كه وارد ميشوم، خود قفل در را باز ميكنم و هنگام خروج ميبندم! پس چه كسي براي مريم غذا ميآورد؟ چه كسي بر مريم وارد ميشود؟ من كه از حيا و عفت بينظير مريم خبر دارم و ميدانم كه نه او به بيگانهاي اجازه ورود به خلوتش را ميدهد و نه بيگانهاي جرأت چنين جسارتي دارد، پس اين غذاها از كجاست؟ و ... .
ايمان و باور زكريا به عفت و پاكدامني * مريم كه از رذالت و پستي بنياسرائيل آگاه است،
شرايط را براي ماندن در بيتالمقدس و وضع حمل در آنجا مناسب نميبيند و بيخبر، از معبد خارج شده راه بيابان پيش ميگيرد.
مريم هيچ گونه ظن و گمان ناروايي را اجازه ورود به خاطرش نميدهد ولي باز هم سؤالها به جاي خود باقي است و گذشت زمان نيز مسأله را برايش حل نميكند. بالاخره چارهاي نميبيند جز اينكه به خود مريم متوسل شود:
«كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقا قالَ يا مَرْيَمُ اَنّي لِكِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ»؛2
هر زمان زكريا وارد محراب او ميشد، غذاي مخصوصي در آنجا مييافت. از او پرسيد: اي مريم اين را از كجا آوردهاي؟ گفت: اين از سوي خداست. خداوند به هر كس بخواهد، بيحساب روزي ميدهد.
جواب آرام و متين مريم، هم زكريا را به ساحل آرامش و اطمينان رساند و تشويش ذهني او را از بين برد و هم جوانههاي اميد را دوباره در زمينه قلب او روياند. سالها از عمر زكريا گذشته است و مدتها است كه دوره جواني را پشت سر گذاشته و به پيري رسيده است؛ پيري فوقالعاده و همسر او نيز نازا بوده است:
«قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَ امْرَاَتي عاقِر»؛3
پيري به سراغ من آمده و همسرم نازاست.
«كانَتِ امْرَأَتي عاقِرا وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتيا»؛4
همسرم نازاست و خود از شدت پيري افتاده شدهام.
با توجه به اين واقعيات، مدتهاست كه زكريا اميد فرزنددار شدن را از دست داده است ولي جواب زيباي مريم به ناگاه جوانه اميد را در قلب او روياند و متذكر قدرت بيپايان خداوند گرداند. آري، مريم راست ميگويد و خدايي كه بدون حساب به هر كس كه بخواهد روزي ميدهد، خدايي كه در زمستان ميوه تابستان را و در تابستان ميوه زمستان را به مريم عطا ميكند و اين روزي دادن او با هيچ حساب بشري جور در نميآيد، بدون ترديد چنين
خدايي قادر است به زكرياي پير و همسر نازاي او فرزند عطا كند و آرزوي ديرينه آنان را برآورده سازد. با الهام و تعليم از جواب زيباي مريم بود كه با خلوص تمام به نماز ايستاد و دست نياز به درگاه خداوند بلند كرد و خواهش قلبياش را به زبان آورد و خداوند نيز از روزي بيحساب خود به او نيز بهره داد و فرزندي يگانه و پاك به او عطا فرمود، فرزندي كه از نوادر روزگار و از پيامبران برگزيده خدا شد:
«هُنالِكَ دَعا زَكَريّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِيَّةً طَيِّبَةً اِنَّكَ سَميعُ الدُّعاءِ فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمْ يُصَلّي فيِ الْمِحْرابِ اِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحيي مُصَدِّقا بِكَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ وَ سَيِّدا وَ حصورا وَ نَبِيّا مِنَ الصّالِحينَ»؛1
آنجا بود كه زكريا پروردگار خويش را خواند و عرض كرد: خداوندا! از طرف خود فرزند پاكيزهاي به من عطا فرما كه تو دعا را ميشنوي و هنگامي كه او در محراب ايستاده، مشغول نيايش بود، فرشتگان او را صدا زدند كه: خدا تو را به يحيي بشارت ميدهد كه تصديقكننده كلمه خدا (عيسي)، آقا، بر كنار از هوسها و پيامبري از صالحان خواهد بود.
سالهاست كه مريم تحت كفالت بنده صالح خدا، زكرياي پيامبر و در سايه عنايات خاص خدا و الهامات غيبي و تأييدات ملائكه، به بندگي، عبادت و راز و نياز با پروردگارش مشغول است و از هر چه غير خداست بريده و فقط به خدا پيوسته است. سيزده بهار از عمر را پشت سر گذاشته و در عنفوان جواني، در اوج عفت و حياست و به مقامي رسيده كه همصحبت ملائك گشته است و ملائكه او را بشارت دادهاند:
«اِذْ قالَتِ الْمَلائِكةُ يا مَرْيَمُ اِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِكَلِمَةٍ2 مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسيَ ابْنُ مَرْيَمَ وَجيها فِي الدُّنْيا وَ الاخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ ... قالَتْ ربِّ اَنّي يَكوُنُ لي وَلَدٌ وَ لَمْ يَمْسَسْني بَشَرْ قالَ كَذلِكَ اللّهُ يَخْلُقُ ما يَشاءُ اِذا قَضي اَمْرا فَاِنَّما يَقوُلُ لَهُ كُنْ فَيَكوُنُ وَ ...»3
(به يادآر) هنگامي را كه ملائكه گفتند: اي مريم، خداوند تو را به كلمهاي از طرف خودش بشارت ميدهد كه نامش مسيح، عيسي پسر مريم است در حالي كه در اين جهان و جهان ديگر شخصيتي ارزشمند و مقرب است ... گفت: پروردگارا! چگونه ممكن است فرزندي براي من باشد در حالي كه انساني با من تماس نگرفته است. فرمود: خداوند اين گونه هر چه را بخواهد، ميآفريند. هنگامي كه چيزي را مقرر دارد، فقط به آن ميگويد: موجود باش پس آن نيز فورا موجود ميشود.
ولي روزي به ناگاه جواني رعنا و خوشخط و خال را در خلوت تنهايي خود يافت:
«فَاَرْسَلْنا اِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَرا سَوِيّا»؛4
ما روح خود را به سوي او فرستاديم و در شكل انساني آراسته بر مريم ظاهر شد.
حضور اين جوان در خلوت مريم براي او غير منتظره و وحشتآور بود. وحشت از اينكه مبادا قصد سوئي به او داشته باشد. از اينرو خطاب به او فرمود:
«اِنّي اَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ اِنْ كُنْتَ تَقِيّا»؛5
اي جوان من به خدا پناه ميبرم از تو اگر باتقوايي (از خلوت من بيرون رو).
اين بانوي بزرگ هم به آن جوان عفت و پاكدامني خود را اعلام كرد و هم او را نهي از منكر نمود؛ ولي چنين جواب شنيد:
«اِنَّما اَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لاِهب لَكِ غُلاما زَكِيّا»؛6
من فرستاده پروردگارت هستم تا به تو پسري پاكيزه ببخشم.
و مريم ناباورانه سؤال ميكند:
«اَنّي يَكُونُ لي غُلامْ وَ لَمْ يَمْسَسْني بَشَرٌ وَ لَمْ اَكُ بَغِيّا»؛7
چگونه مرا فرزند باشد و حال آنكه من نه با بشري ازدواج كردهام و نه به حرام با كسي آميختهام. و چنين جواب ميشنود:
* با اينكه سالها شاهد عبوديت، عفت، حيا و پاكدامني مريم بودهاند و ديدهاند كه چگونه در زهد و عبادت بر همه كاهنان و عابدان پيشي گرفته
- بسياري از مفسران جمله «و ليس الذكر كالانثي» را ادامه كلام حنه شمردهاند بدين معنا كه او اظهار تأسف كرد كه فرزندش دختر است و گفت: دختر مانند پسر نيست و نميتواند كارهايي كه او را توان انجام آنهاست، انجام دهد؛ مثلاً پسر ميتواند در معبد ساكن شود و هميشه در آنجا به خدمت و عبادت بپردازد ولي دختر چنين نيست چون عادت ميشود و در آن ايام بايد از معبد بيرون رود و ...، ولي علامه طباطبايي اين جمله را كلام حق تعالي دانسته است بدين معنا كه خداوند فرمود: ما بهتر ميدانيم كه او چه نوزادي آورده است و پسر در اين مورد به مانند دختر نيست. الميزان، ج3، ص172.
- مسيح را شايد از اينرو «كلمةاللّه» خوانده كه با كلمه «كُنْ» از جانب خدا بدون وجود سبب ظاهري ـ يعني پدر و آميزش جنسي ـ وجود يافت و ديگر موجودات گرچه با كلمه «كن» وجود يافتهاند ولي اسباب ظاهري در وسط حائل شده و ظهور «كلمةاللّه» را بر ما پوشاندهاند.
1- آل عمران، آيه 38 و 39.
1- آل عمران، آيه 42 ـ 43.
1- همان.
1- نساء في القران، مريم نورالدين فضل اللّه، ص352؛ كشاف، زمخشري، ج1، ص425.
1- آل عمران (3)، آيه 36.
1- آل عمران، آيه 37.
2- الميزان، ج14، ص35؛ ج3، ص174.
2- آل عمران، آيه 37.
2- الانبياء حياتهم و قصصهم، عبدالصاحب الحني العاملي، ص461.
2-آل عمران (3)، آيه 35 ـ 36.
2- همان.
3- آل عمران، آيه 45 ـ 47.
3- آل عمران (3)، آيه 44.
3- مريم (19)، آيه 16 ـ 17.
3- آل عمران، آيه 40.
4- مريم (19)، آيه 8.
4- مريم (19)، آيه 17 ـ 21.
4- بحارالانوار، ج14، ص96.
5- مجمعالبحرين، طريحي، ج1، ص152، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
5- همان.
6- همان.
6- آل عمران (3)، آيه 37.
7- همان.
1. الانبياء حياتهم و قصصهم,عبدالصاحب الحني العاملي,safhe=461
2. بحارالانوار,jeld=14,safhe=96
3. كشاف,زمخشري,jeld=1,safhe=425
4. مجمعالبحرين,طريحي,دفتر نشر فرهنگ اسلامي,jeld=1,safhe=152
5. الميزان,jeld=14,safhe=35
6. الميزان,jeld=3,safhe=172
7. الميزان,jeld=3,safhe=174
8. نساء في القران,مريم نورالدين فضل اللّه,safhe=352